اگر او را ببینم .....

[ بدون نام ] شنبه 18 شهریور 1385 ساعت 10:42 ق.ظ

آقا جون اگر گناه دارم شرمنده ام، اما می دانم شما از پدر مهربان تری و من را می بخشی.
دعا می کنم زودتر بیائید تا همه مردم پدر مهربانشان را ببینند.

پاورلیفتر .... :::: عاشق پروردگار :::: شنبه 18 شهریور 1385 ساعت 11:51 ق.ظ http://www.lahijweb.blogsky.com

فقط گریه .... اشک ها خودشون گویای یک دنیا دلتنگی برای آقا هستند ...

گل محمدی شنبه 18 شهریور 1385 ساعت 07:55 ب.ظ http://mahdieh-sh.blogfa.com

هوالمحبوب
سلام دوست عزیز
میلاد یگانه منجی عالم بشریت مبارکباد.
من به روز شدم. منتظر حضور گرمتان هستم.
باتشکر
التماس دعا

بیایید همگی دست به دعا برداریم تا آقامون بیاد

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

اللهم عجل لولیک الفرج

امیر یکشنبه 19 شهریور 1385 ساعت 07:14 ب.ظ http://www.lohuf.blogfa.com

خسته نباشی خدا قوت... .
یا سید الشهدا

نامداری پنج‌شنبه 23 شهریور 1385 ساعت 12:44 ق.ظ http://montazeran1214.blogfa.com

انتظار انتظار و باز هم انتظار.........
هیچ وقت فکر نکردم که اگر او راببینم چه بگویم
شاید....کسی چه می داند؟....سخن از سالهای سال بی قراری است نمی شود در یکی دو سطر بیان کرد.حرف از درد دل یک عمر دلتنگی است.......
از اینکه سر زدید ممنون.
موفق باشید.
باز هم به دیدن من بیایید.

سعید سه‌شنبه 28 شهریور 1385 ساعت 07:21 ق.ظ http://emamat-mahdi.blogfa.com/

سلام
وبلاگ قشنگی داری و ممنون از این که به وبلاگ من سر زدی
خوشحال شدم که با یکی در حدود کاری خودم آشنا شدم
شما در وبلاگ من پرسیدی من اهل کجام من اهل شهر دلها مشهد مقدسم .
با تشکر سعید
اللهم عجل لولیک الفرج

شیما یکشنبه 2 مهر 1385 ساعت 11:19 ق.ظ

سلام آقا جون ، آره بازم منم . همونی که یه عمره صدات می کنه و چشمش به دستای مهربون توا . آخ اقا جون اگه بدونی چقدر خسته و نا امیدم . دلم داره می ترکه از این دنیای ... چی بگم اقا چی بگم که دیگه نایی واسم نمونده . دیگه نمی دونم چیکار کنم . نمی دونم با چه اسمی ، چه جوری ، صدات کنم که حرفامو بشنوی . آخ آقا جون تو رو خدا جواب منو بده . می دونم بی لیاقتم . به خدا می دونم . اما تو که آقایی جواب منو بده ( بدیم ، خوبیم ، پات نوشته شدیم آقا...)

مهربان یکشنبه 2 مهر 1385 ساعت 11:22 ق.ظ

هر روز آفتاب برپاست.خورشید به موقع غروب می کند.ماه به وقت در میانه اسمان قرار می گیرد و چشم های منتظراسمان رارصد می کنند.اما باز هم تو هستی و نمی بینیمت.گویی ماه و خورشید و اسمان پیمان بسته اند تا دلشکستگان را به راه خیره بگذارند